شروعی دوباره
بی تو طوفان زده دشت جنونم
|
بی گندم نان نیست! بی نان سفره! بی سفره عشق!! بی عشق سخن نیست، فریاد و دعوا نیست، خنده و شوخی نیست! زبان و دل کهنه می شود. روح در چهره و نگاه در چشم می خشکد. دست در بیکاری فرسوده میشود. بی گندم زندگی نیست!!! ایرانیم! زبانم پارسی است، احساسم شرقی!! همه ریشه های من در این باغچه است و این ریشه آنقدر عمیق در خاک فرو رفته که جز به ضرب تبر جدا شدن از آن نتوانم!! شکفتن در این باغچه میسر است و ققنوس تنها در این اجاق جوجه میاورد. من اینجائی هستم چراغم در این خانه می سوزد. آبم در این کوزه ایاز میخورد. سفر را دوست دارم، کوچ را هرگز!! می خواهم در این خانه بمانم و در این خانه بمیرم! نانم در این سفره است سفره ای به بزرگی ایران!!! این سفره باید همه را سیر کند همه مردم ایران را و.....................چنین باد!!! نظرات شما عزیزان: من ! خودم ! تنم ! وجودم ! و آنچه هستم ! آنچه می خواهم و آنچه هر چشمی به راه وجودش خیره مانده است ... نیستم !!! شاید عبث ، شاید تخیل و شاید خیال باشم اما نه مغایر از بیهوده گی ها ... زندگی احساس است . داغتر از هر شعله سوزنده و مشهورتر از نام هر آدم ٬ مثل کلمه ی سه حرفی در یکی از ستون های جدول جایش خالی است لذا این سه حرف در قلب تو یا قلب من محسوس است ... عشق و فقط عشق ... غمی بزرگتر از غم های دیگر ... دنیا را در چشم هایت می بینم ، زمان را در نگاه هایت جستجو می کنم و عشق و هستی را از کلامت می شنوم ... خوبی ها و شادی های زمان بی تو برایم جلوه ای ندارد و غم دوری تو ، غم ندیدن تو و حتی غم این که نکند روزی تو را از دست بدهم ... غمی بزرگتر از این غم دیگر نیست ... حتی غم این که روزی من خواهم مرد ... دوستت دارم و ... پروردگارا ! به حرمت بزرگی و عظمتت ... به لطف و کرمت ... به عشق و مهر و محبتت ... به خواب دوستانم : آرامش ٬ به بیداریشان : آسایش ٬ به زندگیشان : عافیت ٬ به عشقشان : ثبات ٬ به مهرشان : وفا ٬ به عمرشان : عزت ٬ به رزقشان : برکت ٬ و به وجودشان : صحت و سلامت ٬ عطا بفرما ... آمین یا رب العالمین
سلام عزیز
خوشحالم که دوباره پیدات کردم سلام عزیز طاعات و عبادات قبول درگاه حق ٬ شب های قدر خیلی دعاتون کردم و انشاءالله خدا همه ی خواسته ها و آرزوهاتون رو بنابر مصلحت برآورده کنه و تبدیل به خیر و سلامتی بشن ! من از اینکه دوباره میتونم تو جمع دوستان باشم خیلی خوشحالم و این برام کافیه ... این هم شاید حکمتی داشته که قدر داشته هامون رو بیشتر بدونیم و غافل نباشیم ... من تصمیم گرفتم از ایمیل های دوستان بک آپ بگیرم که اگه چنین اتفاقی دوباره افتاد لااقل بتونم باهاتون ارتباط داشته باشم چون این چند وقته خیلی مستاسل و درمونده شده بودم و فکر از دست دادن دوستان بیشتر ناراحتم میکرد ... باز هم خوشحالم و دوستت دارم ... pbsnsh@gmail.com سخنان جالب و آموزنده از گابریل گارسیا مارکز نویسنده معروف کلمبیایی و برنده جایزه نوبل در ادبیات در 15 سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می دانند ، و گاهی اوقات پدران هم . در 20 سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده ای ندارد ، حتی اگر با مهارت انجام شود . در 25 سالگی دانستم که یک نوزاد ، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته ، محروم می کند . در 30 سالگی پی بردم که قدرت ، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن. در 35 سالگی متوجه شدم که آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد ؛ بلکه چیزی است که خود آن را می سازد. در40 سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن ، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم ؛ بلکه در این است که کاری را که انجام می دهیم دوست داشته باشیم. در45 سالگی یاد گرفتم که 10 درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق می افتد و 90 درصد آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان می دهند. در 50 سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بدترین دشمن وی است. در 55 سالگی پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب. در 60 سالگی متوجه شدم که بدون عشق می توان ایثار کرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید. در 65 سالگی آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز ، باید بعد از خوردن آنچه لازم است ، آنچه را که میل دارد نیز بخورد. در 70 سالگی یاد گرفتم که زندگی مساله در اختیار داشتن کارتهای خوب نیست ؛ بلکه خوب بازی کردن با کارتهای بد است. در 75 سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر می کند نارس است ، به رشد و کمال خود ادامه می دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است ، دچار آفت می شود. در 80 سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است. گفتگو با خدا خوابیده بودم ... در خواب کتاب گذشته ام را باز کردم و روزهای سپری شده ی عمرم را برگ به برگ مرور کردم . به هر روزی که نگاه می کردم در کنارش دو جفت جای پا دیده می شد . یکی مال من و یکی مال خدا ... جلوتر می رفتم و روزهای سپری شده ام را می دیدم . خاطرات خوب ٬ خاطرات بد ٬ زیبایی ها ٬ لبخندها ٬ شیرینی ها ٬ مصیبت ها و ... همه و همه را می دیدم ... اما دیدم در کنار بعضی برگ ها فقط یک جفت جای پا هست . نگاه که کردم همه سخت ترین روزهای زندگیم بودند . روزهای همراه با تلخی ها ٬ ترس ها ٬ دردها و بیچارگی ها ... با ناراحتی به خدا گفتم : روز اول تو به من قول دادی که هیچ وقت تنهایم نمی گذاری ! هیچ وقت مرا به حال خود رها نمی کنی و من با این اعتماد پذیرفتم که زندگی کنم ... چگونه ؟ چگونه در این سخت ترین روزهای زندگی توانستی مرا با رنج ها و مصیبت ها و دردمندی ها تنها رها کنی ؟ چگونه ؟ خداوند مهربانانه مرا نگاه کرد ... لبخندی زد ... و گفت : ای بنده ام ! من به تو قول داده ام که همراهت خواهم بود در شب و روز ٬ در تلخی و شیرینی ٬ در غم و شادی ٬ در گرفتاری و خوشبختی و ... من به عهد خود وفا کرده ام ... هرگز تو را تنها نگذاشته ام ٬ هرگز تو را به حال خود رها نکرده ام ... حتی برای یک لحظه ! آن جای پا که در آن روزهای سخت می بینی ٬ جای پای من است که تو را به دوش می کشیدم ...
عید میلاد عشق
میلاد وفا و میلاد صبر مبارک باد سلام دوست من فرا رسیدن اعیاد شعبانیه رو تبریک میگم و امیدوارم عاشق و عاشقتر بشی عزیز ! چنان عشقت پریشان کرد ما را که دیگر جمع نتوان کرد ما را سپاه صبر ما بشکست چون او به غمزه تیرباران کرد ما را حدیث عاشقی با او بگفتیم بخندید او و گریان کرد ما را چو بربط بر کناری خفته بودیم بزد چنگی و نالان کرد ما را لب چون غنچه را بلبل نوا کرد چو گل بشکفت و خندان کرد ما را به شمشیری که از تن سر نبرد بکشت و زنده چون جان کرد ما را غمش چون قطب ساکن گشت در دل ولی چون چرخ گردان کرد ما را کنون انفاس ما آب حیات است که از غمهای خود نان کرد ما را مرا هرگز نبینی تا نمیری بگفت و کار آسان کرد ما را چو بر درد فداقش صبر کردیم بوصل خویش درمان کرد ما را بسان سیف فرغانی بر این در گدا بودیم سلطان کرد ما را نسیم حضرت لطفش صباوار به یکدم چون چون گلستان کرد ما را چو نفس خویش را گردن شکستیم سر خود در گریبان کرد ما را کنون او ما و ما اوییم در عشق دگر زین پس چتوان کرد ما را قنوت یعنی خود را در دستها نهادن و تقدیم خدا نمودن ... آدم زمینی
ساعت13:02---10 تير 1390
عید مبعث مبارک
بنظر من این مطلب 4 تا ستاره داره که الان بهش می دم
[ سه شنبه 7 تير 1390برچسب:ایران, ] [ 16:20 ] [ طیبه ]
[
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |